دارد به شکل طبل می کوبد برایت
در گوشه ی سمت چپ اندام خسته
دارد تقلا می کند شاید بمانی
اینجا کنار اشک این چشمان بسته
دارد برای بودن تو می تپد باز
اما برایش دیدنت یک آرزو شد
سلاخی عشقی که بر جانش نشاندی
حکمی برای کشتن این آبرو شد
در حال پوسیدن درون سینه ام باز
یکریز می ریزد از این آوار غصه
گویا تمامش کرد خود را -بس که کشتش-
کارش ولی از "خودزنی" دیگر گذشته
باید بسوزد یا بسوزانی که شاید
با دست خود در جسم من گوری بسازی
گوری برای دل -همین که می تپد باز-
باید برای مرگ او شعری بسازی!
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
چهار تیزهوش
نخبه!!!!
و آدرس
delmarsagan.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.